رکسانارکسانا، تا این لحظه: 18 سال و 3 ماه و 15 روز سن داره
، تا این لحظه: 16 سال و 5 ماه و 7 روز سن داره

دختر طلا...پسربلا

رفتن اردو(داداش پارسا)

1393/2/14 16:18
نویسنده : آبجی رکسانا
460 بازدید
اشتراک گذاری

الان چندروزه که داداشم هی میگه میخوایم بریم اردو..میخوایم بریم اردو.... .....خلاصه این روزم فرارسید.اره فرداصبح به همراه مامان جون وهمه بچه های موسسه شون میرن اردو.. مامانم همه وسایل اردورو آماده کرده تا برای فردادیگه کاری نداشته باشه.راستی توبرنامه اردوشون اگه گفتین چیا هست ازخوردنیها .................................  

   

 وووووووووووووووووووووووو ...آش  فکرشوبکن داداشم تورژیمه واین خوراکیهارو نتونه بخوره الاهی من فدای اون شکمت برم داداشی....ولی مامانی لطفا بخاطرمن ازهرکدومش یه زره براش بگیر......دوست دارم.......

 

داشتم موقع ناهارباداداشم حرف میزدم وبهش گفتم که میخوای فرداچیکارکنی بااین همه غذای خوشمزه.......

دیدم خیلی شد.بهش گفتم که به مامان گفتم که ازهرکدومش یه زره بهت بده بازم دیدم میگه.....

نمیخوام....رفتم کنارش باارومی بهش گفتم که اگه لج بکنه مامان اثلا بهش اجازه نمیده که بخوره......

تازه آقاشد..الانم همینطورلحظه شماری میکنه کی فرداصبح میشه

 

دوست دارم داداشی..........

 

آرزومیکنم که بهت خوش بگذره...............

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامانی
14 اردیبهشت 93 16:50
سلام خاله فدای اون حرف زدنت بره....شما فرداکجامیری ...خونه عزیز آره؟؟؟
آبجی رکسانا
پاسخ
سلام ببخشیدکه خیلی دیرجوابتونو دادم..اره رفته بودم خونه عزیزجونم...خیلی خوش گذشت
بیتــــــا
14 اردیبهشت 93 20:04
ایشالا به داداشیت خوش بگذره گلم..
آبجی رکسانا
پاسخ
سلام بیتا جونم.ممنون