رکسانارکسانا، تا این لحظه: 18 سال و 2 ماه و 6 روز سن داره
، تا این لحظه: 16 سال و 3 ماه و 29 روز سن داره

دختر طلا...پسربلا

عکسای به جامانده ازنوروز93...

     سلام به همه دوستای وبلاگی خودم....ببخشیدکه چندروزنبودم....حالا هم که اومدم میخوام عکسای عیدمونوبراتون بزارم....میدونم که خیلی خیلی خیلی دیرشده ولی چیکارکنم نمیدونم چرااین عکساآپلودنمی شد....خلاصه منوببخشیدومسخرم نکنید.....انشا...که خوشتون بیادونظرتونو هم بگید....ممنونم...   این عکساهم توروزای تعطیلات عیدگرفته شده این عکساهم برای روزسیزده بدر..... رفته بودیم بندرترکمن...علی آبادکتول...اینچه برون...گنبدکاووس.... تالاب آشورده اینجابازاراینچه برونه...... اینجا هم تالاب آشورده......   ...
17 خرداد 1393

عکسای اردویی که خودم رفتم....

امروزصبح وقتی ازخواب پاشدم یهودلم هوای دوستاموکرد..نشستم پشت کامپیوترخلاصه به هرزاری بودعکسای اردویی که رفته بودیم روآپلود کردم.امیدوارم خوشتون بیاد...من که خودم خیلی خیلی این عکسارودوست دارم... اینم خودمم لب آب بادوستام..... همه همکلاسیام.....خانم مربیم....دوستون دارم..       عکسام خیلی زیادن ولی نمیدونم چرابعضیاشون آپلودنمیشن.... دنیامثل پاییز می مونه هم قشنگه هم غم انگیزه قشنگه به خاطر وجودشماهاوغم انگیزه به خاطر دوری شماها. باهمه خوبی ها وبدی هایتان........ دوستون دارم. ...
2 خرداد 1393

خاطرات آخرمدرسه......

امروز صبح وقتی از بیدار شدم.بعدخوردن صبحانه رفتم مدرسه واردکلاس که شدم دیدم هیچ کس نیست بجزیکی ازدوستام....بامامانم رفتیم دفترمدرسه مامانم پرسیدبچه های دیگه نمیان.دفتردارگفت:هرکی که دوست داره میادچون امتحانا تموم شده.مامانمم بهم گفت که وسایلامو جمع کنم وبریم خونه....یهویی دلم گرفت مامان گفت:بروبامربیتون خداحافظی وتشکرکن   منم رفتم پیش مربیم بغلش کردم وبوسیدمش وازشون تشکرکردم.مامانمم بامربیم روبوسی کردوخیلی خیلی خیلی تشکرکرد.بیشترازاین دلم گرفت بخاطراینکه هیچ کدوم از دوستام نبودن تاباهاشون خداحافظی کنم....مامان گفت:اشکالی نداره موقع گرفتن کارنامه همه دوستاتومیبینی عزیزم.....   منو  مامان به طرف خونه ...
31 ارديبهشت 1393

کوچولوهای شیطون.....

تواین پست عکسای پسرخاله هامو گذاشتم.که یکیشون 4 سالشه.ویکی دیگه 8 ماهشه..... این آقاخوشتیپه.....امیرمحمدماست..   قربون اون چشاش برم......اینم حسام مونه....  چی شده میخندی؟؟؟به ماهم بگوبخندیم پسرخاله....   هیس...........داره خواب فرشته هارو میبینه.....گفتم هیس........... امیرمحمد............پارسا. ............رکسانا. پارسا..........حسام. ..........رکسانا.   انشا...شمادوتاهم زودتربزرگ شین....... تاباداداش جونم هم مدرسه ای شین......       ...
31 ارديبهشت 1393

شبنم جون.....

 این خانم خوشکله هم دخترعموی ماست.......اسمشم شبنم خانمه........ 5 سالش تموم شده فکرکنم رفته تو 6 سال....نوه 4 خانوادست......یکی یکدونه مامان وباباجونش......دخترمون دیگه بزرگ شده میخوادبره مدرسه.....   کلاه آقاجون خیلی بهتون میادا.............   تواین عکس هم......خودم..آقاجونم..باشبنم..هستیم....تویه شب تابستون توپارک.... این خانم خوشکله میخواسته بره عروسیه.........عمه جون کوچیکه.  اینم یه عکس دیگه شبنم ولی...............با باباجونش. دخترمون عکسای عروسکی خیلی دوست داره...     ...
30 ارديبهشت 1393

ازطرف مامانی.....

تداعی نگاهتون تمام زندگی من است......رکسانا جونم..پارساجونم باهمه وجودم دوستون دارم..... شعله نگاهتون یخبندان تنهاییم رابهاری کرد.... باعشق شما معنا یافتن راتجربه کردم..... رنگین کمان نگاهتون بوم نقاشیه زندگیم رارنگ بخشید... روزگارپاییزم رابهاری تازه بخشیدین.... آغوش شما همه درهای غم رابرمن بست.... شیرینی لحظه هاوفکرهاواشک ها رابه شما مدیونم.... سراب خوشبختی باشمابرایم به دریایی تبدیل شد..... اشکهایم باوجودشما معنایی دیگرگرفت... دیدارهایمان هرکدام جشن تولدی دیگراست... خورشیدیادشماتنها ستاره ایست که غروب نمی کند... باحضورشما افسانه عشق برایم داستان ز...
24 ارديبهشت 1393

عکسای جدیدآنیساطلا...

اینم عکس جدیددخملمونه..... توعیدامسال93.. دخترعمه کوچولومه... اینم عکس باباجونمه توبغلشم آنیساطلاست..... اینم آنیساطلاست با........باباجونش.....  تواین عکس هم این فرشته کوچولوتوبغل خودمه......عزیزم.....توروخداگریه نکن...   اینم یه عکس دیگه بابایی بادخملمونه.....   آخیش تابستون اومددخملمون راحت شد.... قربون اون دست وپاهات..... فدای اون نگاه کردنات....       لباساشونگاه.....چه بهش میاد..... ای جون دلم......چه نازخوابیدی.... ...
21 ارديبهشت 1393

بیاین باهم بخندیم......

    غضنفرتواتوبوس تانشست یه چک زد   توگوش بغل دستیش!!! مرده گفت: دیوونه چته چرامیزنی؟؟؟ غضنفرگفت:راه طولانیه گفتم یهو زر زر زیادی نکنی......  رودسته صندلی نوشته بودوقتی زلزله اومدپشت صندلیو نگاه کن. پشتشونگاه کردیم نوشته بودالان نه خره وقتی زلزله اومد.. . ازبچه یه خسیس میپرسن:وقتی میری سریخچال چی میخوری؟میگه:کتک...  معلم میگه:سعید2تاحیوان دوزیست نام ببر.. سعیدمیگه:قورباغه وبرادرش. غضنفرزمین میخوره برای اینکه تابلو نشه همه راه وسینه خیزمیره. به غضنفرمیگن چراقرصاتوسروقت نمیخوری میگه:آخه میخوام میکروب...
19 ارديبهشت 1393