رکسانارکسانا، تا این لحظه: 18 سال و 2 ماه و 28 روز سن داره
، تا این لحظه: 16 سال و 4 ماه و 20 روز سن داره

دختر طلا...پسربلا

خاطرات آخرمدرسه......

1393/2/31 13:55
نویسنده : آبجی رکسانا
630 بازدید
اشتراک گذاری

امروز صبح وقتی ازبیدارشدم.بعدخوردن صبحانهرفتم مدرسه

واردکلاس که شدم دیدم هیچ کس نیست بجزیکی ازدوستام....بامامانم رفتیم دفترمدرسه مامانم پرسیدبچه های دیگه نمیان.دفتردارگفت:هرکی که دوست داره میادچون امتحانا تموم شده.مامانمم بهم گفت که وسایلامو

جمع کنم وبریم خونه....یهویی دلم گرفتمامان گفت:بروبامربیتون خداحافظی وتشکرکن

 

منم رفتم پیش مربیم بغلش کردم وبوسیدمش وازشون تشکرکردم.مامانمم بامربیم روبوسی کردوخیلی

خیلی خیلی تشکرکرد.بیشترازاین دلم گرفتبخاطراینکه هیچ کدوم از دوستام نبودن تاباهاشون

خداحافظی کنم....مامان گفت:اشکالی نداره موقع گرفتن کارنامههمه دوستاتومیبینی عزیزم.....

 

منو  مامان به طرف خونه به راه افتادیم.وقتی رسیدیم خونه همه لباساموتاکردم وگذاشتمش توکمدتاسال دیگه

 

ولی خیلی خیلی دلم براش تنگ میشه.چون تاچندروزصبح همش فکرمیکنم بایدحاضرشم برم

دلم براشون خیلی خیلی تنگ میشه.

 

 

بچه هادلم براتون خیلی تنگ میشه..

خانم مربی مهربون دلم براتون تنگ میشه

لطفا برام دعاکنید.....تاکارنامم عالی عالی بشه....البته خودم خیلی راضیم ولی شماهم برام دعاکنید

ممنونم

پسندها (1)

نظرات (0)